ساعت نزدیک به دوازده شب بود که گوشی خونه مادری به صدا دراومد
دیالوگ معروف همه(یعنی کی میتونه باشه این وقته شب)
مادر:بله بفرمایید
اونور خط:واسه امر خیر مزاحم شدم خواب که نبودین
مادر:خواهش می کنم مراحمید، نه بیدار بودیم
من از اینور خط:کی هست؟
مادر یواشکی میگه:خواستگار
من و عارفه با چشمان از حدقه دراومده مگه صبح رو ازشون گرفتن، این موقع وقت خواستگاریه؟!
اونور خط:تعریف از شاخ شمشاد و آپشن های تاپش
مادر:والا دخترم الان سر کاره،فردا زنگ بزنید نظر دخترم رو بپرسم بهتون بگم.
عارفه:این وقت شب کجا سر کارم؟!
مادر:فردام زنگ بزنن میگم دخترم میگه نه و تمام!!
مامانِ من جزو اون دسته از مادرهاست که دست ردصلاحیتش ملسه
طرف زنگ میزنه و از حقوق چند میلیونی در ماه پسرش داد سخن میده و مادر که شیفته فتوای میرزای شیرازی ست به استناد به گفته ایشان که"الیوم استعمال تنباکو و توتون بِأَیِ نحوٍ کان در حکم محاربه با امام زمان علیهالسلام است". وقتی شستش خبردار میشه که طرف تفریحی دستی بر قلیان داره، کانه باند مافیا رو کشف کرده خط بطلان به این خواستگاری میکشه که دیگه یه کارم مونده دختر به قلیونی بدم واه واه واه.
بیخود نیس که ما تابستون میاد و میره پارک پیدامون نمیشه چند سال پیش که رفته بودیم مادر داشت هندونه رو قاچ میزد که بوی تعفن آور قلیون بلند شد که مادر گفت:چه بوییه؟!
خواهر:اونورتر قلیون میکشن
و مادر با نهایت شرمندگی روم به دیفال فرمودند:دست خر بکشند جا قلیون، پارک جای قلیون کشیدنه خلاصه خواستم بگم
برخلاف یه عده که هر ننه قمری رو به خونه راه میدن، چنانچه در اخبار اشاره شده بود عده ای پول میدن یکی بیاد خواستگاری دخترشون که بین فامیل و در و همسایه پز بدن که ایها الناس دختر ما هم خواستگار داره. مامان من یک سیستم مدونی درین باره داره که بسیار سختگیرانه است بقول خودش بابای شما شانزدهمین خواستگاری بود که داشتم. من جمله خط قرمز از محله های(م. م. س)که به طرفه العینی میفرمایند:ما اصن دختر نداریم
چند وقت پیش از محله آران با لهجه غلیظی تماس گرفتن و برای خواستگاری و این صحبتا چه جای اطاله کلام؛که بگم ما دوتا کار داشتیم یکیش دختر به آرونی دادن بود،طرف هم نه گذاشت و نه برداشت و گفت:دختر شما که میره سرکار پسر منم بره سرکار باهم خودش زندگی رو میسازن من یکی که هیچی بهش نمیدن!!
این وقتاست که میگم آرونی جماعت جدای از سیاستی که داره آی زرنگه آی،
در روایت است که شل بزنی سفت میخوری همینه.
شاهکار خلقت چند وقت پیش بود که از قضا من گوشی رو برداشته بودم بعد سلام و صلوات زورکی، طرف فرمودند:من از دار دنیا همین پــّــــــسر رو دارم پـــــّسرم مهندسه(لطفا روی تک تک پسر گفتن ها تشدید و مد بگذارید)
پسرم نمیخوام بسوزه(انگاری بقیه والدین شیفته و دلباخته این هستن که بچه هاشون جزغاله بشن)
پسرم هم درس میخونه هم سرکار میره
خواهر شما متولد چه ماهی هست؟
خواهر شما مدرک چیه؟
از کدوم دانشگاه؟!
مدرکش معتبره؟!
می تونه بعدا با این مدرک، کار دولتی داشته باشه؟
طرف انگار نمیدونه اینجا ایرانه و دکتراش هم دارن یوخلا میچرخن
جا داشت بهش بگم به پسرش بگه شب یادش نره حتما مسواک و نخ دندون بکشه وگرنه کرم دندوناش رو اووف میکنند.
یا چند سال پیش که یهو زنگ خونه به صدا دراومد و منم به امید اینکه فاطمه خواهرم هست در رو باز کردم و وقتی دیدم کسی نیومد تو خونه،رفتم جلو در و یهو سه تا چغر بد بدن تو راهرو بودن و با تعجب گفتم:بله؟
گفتن:برای امر خیر اومدیم،و من عین هو این منشی های عصا قورت داده گفتم:از قبل وقت گرفتین؟ با گفتن نه
حاجی تون رفت منبر که دوره اینجور خواستگاری تموم شده که به بهانه کلم و کدو سرزده بیان خونه مردم،در ضمن الان ماه صفر هست خواستگاری چه معنی داره؟!
و اونا هاج و واج دم در ایستاده بودند و فقط گفتن:شما دختر خونه شون هستید که گفتم نه،بفرمایید بیرون بماند که از یکی از محله های ریپورت شده مادری بودند.
تا یاد دارم من از همون عنفوان نوجوانی خاطرخواه مجید بودم و اومدن خواستگار برای من کاری عبث بود(حالا نه اینکه خواستگارا پاشنه در رو هم کنده بودند)باری بهرجهت یکی اومد و هر چند دقیقه آپشن های پسرش رو روهم میزد،پسرم یه وانت سفید داره و همیشه تو حسینیه مسلم هست من باب خدمات و تدارکات،شانس ما همین بود،شاهزاده ای سوار بر وانت که در حال جابه جایی دیگ و کپسول گاز برای پخت گوشت لوبیابه
خاطرات خواستگارهای آپشن دارتون تعریف کنید.
|
امتياز مطلب : 119
|
تعداد امتيازدهندگان : 27
|
مجموع امتياز : 27